راه نشانم بده...بسم رب الزهرا
عمریست که ز شما غافل مانده ام... سرگردانم... نمیدانم کجا باید هجرت کنم چشم های عابر چشم براه تر شده است... به شوق شهرتان اشک بار تر شده است... این حال من است که مدتی بارانی ام... سرم را به پای مادر گذارم که من زهرائیم یا مجیر...بسم رب الزهرا ای آشنای عبد گنهکار... از ... بابا... (سه نقطه)بسم رب الزهرا
گنجشک پر جبریل پــر بـابـا سه نقطه (علی اکبر لطیفیان) دخترکی در گوشه ویرانه ای سه نقطه ما رأیت الا جمیلا در کربلا فریاد شد آقا! بعد شما...بسم رب الزهرا قطره ای از خون مطهرت کافی بود تا دل آسمان خون شود و خورشید خون گریه کند ! کوه غم بر دلش آوار شده بود و خم به ابرو نمی آورد... وقتی که امام حسین علیه السلام از حرکت افتاد لشکریان هجوم بردن به سمت خیمه ها... توی تاریخ بدترین دل رو گفتند که شمر داشته... امام حسین علیه السلام رو کرد به شمر و گفت: شما ها که دین ندارید حداقل جوانمرد باشین... شما با من جنگ دارید، دیگه چیکار به زن و بچه ها دارید.... شمر با اون وضعش به لشکر گفت برگردید برگردییدد.... ولی... یا صاحب الزمان! از این شمر بدتر اونی بود که جلوی چشم علی علیه السلام به ص....ت حضرت زهرا.... ای وایییییییییییییییییییییییییییی بسم رب الزهرا السلام علی الشیب الخضیب... السلام علی الخد التریب... السلام علی البدن السلیب... چه بر سر این قلم آمده که های های عاشورا میکند نجوا...
روز ها ثانیه به ثانیه غروبتر میشود
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
آذر 89 تا دی 90 - خون شهدا
|