ای منتظران...بسم الله الرحمن الرحیم
حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت میگوید:
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند
سنگر، پلاک، اسلحه، پوتین پای او پیچیده در تمام دوکوهه صدای او سجاده ای به رنگ افق-رنگ لاله ها پهن است روبروی شهادت برای او تسبیح، عطر جبهه و سربند یا حسین اشک، استغاثه، ندبه، دل باصفای او تکبیر، شور و حال شهادت،خدا، بهشت میشد خلاصه نام وفا در وفای او عاشقتر از همیشه به پرواز بی غرور ترکش، گلوله، سینه بی ادعای او پل شد جلوتر از همه سردار خط شکن خون، شوق آسمانی و حالا عزای او ناباورانه میرود از ذهن لحظه ها تنگ است و بی قرار دلم در هوای او به دوکوهه که برسی به لحظه دیدار نزدیک می شوی. صدای قلبت را می شنوی که با صدای ملائک همراه میشود. لبیک،اللهم لبیک... آنجا سرزمینی است که فقط دلدادگان حریم وصل در آن راه یافته اند اگر تو نیز محرم این حریم گشتی تربت پاک دوکوهه را بر چشمهایت بگذار و نیت احرام کن. می گویند به دوکوهه که می رسی، اگر چشم دلت را باز کنی شهدا را می بینی که به استقبال تو آمده اند.با هر کاروان شهیدی همراه است و برگه حضور در این وادی، حفظ خون شهیدان است. هر گاه به دوکوهه رسیدی و به خیل روندگان طریق عشق پیوستی ، آنگاه برای حج آماده شو.
اگر آن را از بالا برانداز کنی ، روبرویت زمین آسفالت بزرگی را میبینی که تعدادی ساختمان یک طبقه در ضلع شمالی و غربی آن قرار گرفته و تعدادی ساختمان پنج طبقه ، قسمت جنوبی آن را پوشانده است.آخرین ایستگاه قطار همینجا بود، بچه ها از همین جا به مناطق مختلف اعزام می شدند. اما این ظاهر دوکوهه است. دوکوهه نام آشنای همه ی رزمنده هاست ، رد پای همه ی شهیدان را می توانی در دوکوهه پیدا کنی. دوکوهه سکوی پرواز است برای آنان که تاب دنیا را ندارند و ما هم از اینجا آغاز کردیم. اینجا سردار زیاد داشت، حاج احمد متوسلیان ، حاج همت ، ... همت می گفت : فرمانده ای که عقب بنشیند و بخواهد هدایت کند نداریم، خودش می رفت خط مقدم، آخرش هم شد سردار بی سر خیبر.
بیا برویم حسینیه ی حاج همت، دو رکعت نماز بخوانیم، بیاد نمازهای پر برکت شهدای دوکوهه. شهدا و امام رازی است که آن را تو باید از دوکوهه بپرسی. اما آنقدرها هم که سید مرتضی می گوید دوکوهه ساکت و آرام نیست.وقتی ما به دوکوهه رفتیم کسی نگفت اینجا در کنار این حوض که شما وضو می گیرید، شهدایی وضو ساخته اند که امروز در کنار یاران امام حسین مقام یافته اند. کسی نگفت ادب را رعایت کنید، هنوز اینجا شهدا می آیند، هنوز دوکوهه منتظر امام زمان خویش است.اما با این حال دل و دوکوهه آن چنان با یکدیگر در تب و تاب بودند که جسمهای خاکی و ارواح غبارآلودمان نیز فهمیده بودند که اینجا خبری است. زیر پای شهیدانعشق روضه های مادر شهادت را برای آنان شیرینتر و شیرینتر می کرد... به گمانم قبل رفتن برای هیئت مادر لحظه شماری میکردند... حالا که رفته اند هنوز هم که هنوز هست طلب عزاداری مادر را میکنند... چگونه هست که ما را هم سمت خودشون میکشند ... دوست دارم زیر پای شماها مرا خاک کنند... تنم ز ضعف چنان شد که گر بدیده خویش/چو نور جا کنم از خود هنوز پنهانم...
خط قلم1: نمیدونم این چند وقت چم شده که نه حواسی دارم نه میتونم درست بنویسم... موقع نوشتن هر واژه، واژه بعدی به جای دیگه سفر میکنه و چیز دیگه ای ایجاد میشه...
باران زده این دلم...بسم رب الشهدا الذین آمنو و تطمئن قلوبهم بذکرالله تطمئن القلوب... این روزها تمنای عجیبی از خدا میکشم... این سینه در حرارت سوزان خود بسوز...دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر..می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم...مرغی شوم به کنج قفس بسته و اسیر.. اللهم عجل... کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
آذر 89 تا دی 90 - خون شهدا
|