در پشت خاکریزبسم رب الزهرا یادش بخـــیر سنگـــــر و راز و نیــاز بــود نیمه شب و سکوت و دو رکعت نماز بود روضـــــه برای بانوی پهلــو شکسته ای دست طلـــــب به دامــــنِ مادر دراز بود یادش بخیر حسرت کرب و بلای عشق بر لب همیشه بود سرود و نوای عشق سربند ســرخ جبهه به نام حسـین بود عباس بود سـاقی بی ادعـــای عشق یادش بخــیر ندبه و دل هـای عاشــقان بر لب همیشه نام خوش صاحب الزمان در انتظــــــار پرچـــــم عــــدل محــمدی در پشت خاکریز ، نفس های بی امـان یادش بخـیر جبهه و مردان جـان به کف الگـــویشان همـــیشه شَه نامیِ نجــف در مـرز عشـــق یکسره آمــــاده ی نبرد نام آوران قافـــله ، پیوسته ، صف به صف آسمانِ بی خورشیدبسم رب الزهرا دوباره حال و هوای دلم کمی خوش نیست دوباره سهم نگـــاهم دو قطــره باران است دوباره بغــــض گلــــــویم شکست در سینه دوباره خانه ی قلــــبم خـراب و ویران است دوباره در قفس دل ، کـبوتری خسته است دوباره چشم گل یاس و نســترن تار است دوباره مـاهـی دریـا به تـور صـــــــیاد است دوباره آخــــــر این قصـه ، باز غـم بار است
دوباره خـش خـش برگ و قدم قدم ، عـابر دوباره زمزمه ی باد ، خشک و دلـگیر است دوباره خــواب خوش رود ، رو به پایان است دوباره در قفس سینه ، غم به زنجـیر است دوباره جمـعـــه و ندبه ، هــــــوای دلتنــگی دوباره چشم من و آســـمانِ بی خــورشید دوباره پنجــــره هــــایی کــه رو به فــردایند دوباره ابـر نگــــــاهـــم دو قطـــــره ای بارید حسرت حرمبسم رب الزهرا قسم به چشم پر از اشک ابرهـای بهـار که چشـم من ز فـــراقت هــنوز می بارد هنوز دست نیازم به سمت دامـن توست هنوز مـــرغ دلـــــم حســـــرت حرم دارد قســم به آبی آرام آســــمان ، امشـــب ســتاره ها هــمه از دوری ات پریشــانند نشسته بغض غریبی به قلب زخمی ماه فرشـــــته ها همه از حـال من خبر دارند قســـم به بال و پر آن کــبوتـر کـــوچـک که خواب هر شب من ، دیدن حرم باشد تمــــام جـــان و تـن من فــــدای تو ارباب تمـام جان و تن من اگـر چـه کــــم باشد قســــم به بغض غریبانه ی گلــوی زمـان گــرفته آینـه ، زنگــــار غـــم از این هـجران بگو که وصـــل تو کی می شود نصیب دلم رسد دو دست کـــــویرم به دامــــن بـاران؟ رَد سرخبسم رب الزهرا دست مرا بگیر که دیگر بریده ام دنبال رَد سرخ تو عمری دویده ام تا اینکه دست من برسد بر ضریح تو دست از تمام زندگی خود کشیده ام عمری است من به خواب ببینم حریم تو افسوس جز به خواب ، حریمت ندیده ام ای کاش من نمیرم و بینم که یک شبی ناگـــاه تا کــــنار ضــــریحـــت رسیده ام آقا تو را به مادر خود رحم کن ، بیا دســت مرا بگیر که دیگـــر بریده ام اقیانوس یادتبسم رب الزهرا تا کربلای تو نفـــس ها می زند دل دارد به دنیای خودش پا می زند دل چون قطــره ای دنبال اقــــیانوس یادت هر شب دلِ خود را به دریا می زند دل درس جنون را از بَر است اما همیشه در مکتب عــشق تو درجا می زند دل تا اینکه بیند گوشه ی شش گوشه ات را بیچـــاره رو اینجــا و آنجــا می زند دل دیروز و امـروزش اگر بگـذشت با هجر حــرف از وصال صبحِ فردا می زند دل
اذن دخولــت جان من را بر لب آرد تا کربلای تو نفس ها می زند دل کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
آذر 92 - خون شهدا
|