ماجرای دلبسم رب الزهرا نگاه حســرت من ، بغض کربلا دارد دوباره دل هوس چــای روضه را دارد وَ درد دوری او بی قـــرار کرده مرا به این امید که وصلش مرا دوا دارد چه باصفا شده صحن و سرای اربابم بگو به مروه که اینجا کم از صفا دارد؟ چه اشک ها که شب از چشم من چکد نم نم چگونه شرح دهم دل چه ماجرا دارد دو دست خالی من را مکن رد از درِ خویش که پادشه ، نگهی سمت این گدا دارد به آسمان نگاهت قسم که دلتنگم تو دعوتم کنی اینبار ، آه ! جا دارد وَ باز شب شد و چشمانم از غمت گریان نگاه حسرت من بغض کربلا دارد خیال سبز حرمبسم رب الزهرا این چشم ها بهانه ی ارباب می کند شش گوشه اش دوباره دلم آب می کند یاد حرم نمی رود از خاطرم دگر جان مرا گرفته و بی تاب می کند
صحنش ز بس که مایه ی آرام و صفاست چشمان بی قرار مرا خواب می کند از آسمان سرخ حرم ، عشق می چکد بر جان تشنگانَش و سیراب می کند هر شب خیال سبز حرم هست در سرم این چشم ها بهانه ی ارباب می کند فانوس نگاهتبسم رب الزهرا
آسمان چشم هایم کم فــروغ و سوت و کور همچو شامی تار و یک قرص قمر در پشــت ابر
تا که فانوس نگاه روشنت گـــیرم به دسـت سهم من از زندگانی گشته صبر و صبر و صبر شمس و قمربسم رب الزهرا مرغ دلم تا به هوا می رود یکسره تا کربُــبلا می رود گِـــــرد حریمـــش بزند بال و پر در دو طرف ، گنبد شمس و قمر شمسْ حسین است و قمرْ ساقی است همـــچو ســتاره ، رخِ آن باقـــی است جاده ی بین الحرمین پیش رو دل ، حرم این برود ، یا که او ؟ نــور رخِ مــــــــاه ، بتابد به دل حسِ جنون ، روی بیارد به دل آه ! که ناگاه روم سمت ماه با نگه خواهش و رویی سیاه شرح دهم حاجت خود در برش پر بزنم یکـــــسره دور ســرش رخصت از عباس بگیرم کنون پر بزنم تا حــــرم شاه خون مرقد شش گوشه مرا مرهم است چاره ی هر درد و غم و ماتم است گِرد ضریحش چو طوافی کنم دوری ام از یار ، تلافــی کنم دست دلم هست دخیل حسین سرخ ترین راه ، سَــبیل حسین کاش پذیرد که شوم نوکرش یا که کنم نوکــــری مادرش خواهم از ارباب شهیدم کند نزد خدا روی ســـفیدم کند از مدینه تا کربلابسم رب الزهرا چشم دل را باز کن نگاهی بینداز به سمت صحرای سوزان کربلا مادری قدکمان ، دست به پهلو گرفته است اگر عمیق تر گوش کنی صدای ناله هایش را خواهی شنید نمی دانم زخم میخِ در ، کاری تر بود یا زخم خنجر اما خوب می دانم که ماجرای کربلا ، داغ ماجرای مدینه را تازه تر کرد آنجا مادر ، حسین را با خیال راحت به زینب سپرد و اینجا حسین دارد درون گودال دست و پا می زند آنجا در بستر بیماری زهرا ، سر حسین روی دامن مادر بود و اینجا بر نوک نیزه زخم های کهنه ی مدینه در کربلا سر باز می کنند آه ! چقدر درد دارد این دنیا... غم حسین از مدینه در دل زهرا بود زهرا حسین را با خون دل بزرگ کرده بود در مادری برایش سنگ تمام گذاشته بود حتی نگذاشته بود آب در دلش تکان بخورد حسین دردانه ی زهرا بود... تمام ماجرای کربلا را رسول خدا برای زهرا ، شرح داده بود زهرا می دانست چه به روز حسینش می آوردند در کربلا زهرا می دانست گلوی حسین ، همانجایی که بوسه گاه رسول الله بود می شود بوسه گاه خنجر... زهرا در مدینه برای ماجرای کربلا ، خودش یک پا روضه خوان بود... این روزها روضه ی زهرا ، روضه ی باز است روضه ی تماشای مادر هنگام بریدن سر پسرش روضه ی دست و پا زدن پسر ، پیش چشمان خیس مادر روضه ی سر بریده و... حال دل مادر این روزها وخیم است حال چشم هایش اصلا خوش نیست حال پهلویش... کاش زودتر از سفر برگردد منتقم پهلوی شکسته ی مادر و سر بریده ی پسر... خــدا کند که بیاید ز راه منتقمش صدای ناله ی زهرا ز پشت در آید کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
آبان 92 - خون شهدا
|