سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

خواهر

موضوع :

هوالجمیل


لحظه وداع امام حسین با خواهرش...آن حضرت ، اشک هاى خواهرش را که چون باران از چشمش سرازیر بود با دست مبارک خود پاک کرد و فرمود: خواهرم ،
اگر پرنده قطا را به حال خود وا مى گذاشتند، در لانه اش آسوده مى خوابید.
در این هنگام ، بى تابى زینب علیهاالسلام بیشتر شد و عرض کرد: برادر جان ، معلوم است که تو خود را براى مرگ آماده کرده اى و با این کار، قلبم را مجروح و طاقتم را طاق کردى !
زینب علیه السلام از شدت ناراحتى و گریه ، به زمین افتاد و بیهوش شد. امام حسین علیه السلام که تلاش زیادى به عمل مى آورد تا خواهرش را آرام کرده و به وى تسلى دهد، با بیهوشى خواهرش زینب علیهاالسلام مواجه گردید....
یا حسین.... اون لحظه چه کشیدید آقا...
درد عجیبی بر دلم نشست...شدیدتر از هر دردی که تا حالا کشیدم... لحظه ای دور از چشم من بود فقط گفتم یا زهرا.... خدایا خواهر دلش به برادرش گرم است که امنیت را احساس میکند...خدایا چه کشید زینب (س)... برادر و خواهری امام حسین و حضرت زینب فقط جلوی چشمانم ترسیم میشدند... خدایا امروز بر من چه کردی....
صدای سیلی و فریاد ای برادر....صدای سیلی و فریاد ای عمو ای بابا....صدای سیلی و صدای آه و درد... یا حسین اینها رو بعد عاشورا دیدی و چه کشیدید....
چه از درد بگویم .... چه از غصه بگویم.... آهی کشیدم و بغضی در گلو شکست....
...
اللهم انی...
ناله های دل من از غم .... بیخیال...

 




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 90/3/30 10:58 عصر

دلم برای دلم تنگ شده... هوای سنگر تنهایی به سرم زده... یاد تو شب در معراج فکه بخیر... یاد هور، یاد طوفان شلمچه، یاد غربت شهید بی سر... یاد غوغای تفحص... یاد زنجیر بی پلاک...بخیــــــــــــــــــــــر....
دلم برای دلم تنگ شده... هوای بیقع به سرم زده...
یا زهرا...
دلم برای...




 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 90/3/22 12:45 صبح

دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدیم...آتش چو برافروخته شد دود نداد...

ای وای مادرم... ای وای
بر غربت خانه علی آه زهراست خدا...جان زهرا به پرواز است خدا...
ز سوز عشق هر گه میفرستم نامه دلبر را... فتد از نامه ام آتش پرو بال کبوتر را

گلزار امروز حال و هوای دیگه ای داشت... بدلم آمد که شهدا امشب میرن بقیع..ای خدا دلم انقدر گفته که فقط میخوام توی بقیع خیمه بزنم و انقدر زار بزنم که بمیرم... بهشت بی پلاک هم غربت زده بود... حال و هوای همیشگی نداشت...امروز چه بلایی سر گلزار اومده بود شهدا کجا رفته بودن.... همش بوی غریبی می اومد...فقط بغض بغض بغض.... بی خود شدم و قدم اول قدم دوم... ای خدا این پا نای رفتن نداشت.... با کدامین پا در برابرت زانو زنم.... حق حق دلم رو داشتم میشنیدم... ای خدا چم شده... چی سرم اومده....  ای آنکه کنار قبر شهید گمنام نشستی اشکی به خدا هدیه دادی و خدا باران را برایت هدیه کرد...آیا دعا به حال ما کردی... کتاب مناجاتت خیس شده بود آیا مارا یاد کردی....
صحیفه ای که در آن شرح هجر دل نویسم...ز گریه شسته شود گر هزار بار نویسم....
خرده مگیرید زمن جای دوری نرفته است دلم.... در همین گوشه کنار روی خاکی سر نهاده دلم...
...
کبوتر های بقیع...بسوی گلزار آمده اید... بوی غربت آورده اید.... سفر بعدی کجاست....




 
بروزرسانی مطلب: پنج شنبه 90/3/19 9:22 عصر

شهادت خلوت عاشق و معشوق است.

شهادت تفسیر بردار نیست ، ای آنانکه در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصه شهادت عاجزید. فقط شهید می تواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان در خون بغلتد و نام شهید را برخود بگیرد.شهید در ان دنیا قبل از اینکه در خون بتپد، شهید است و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید بعد از وصلشان نیز هرگز نمی توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می کند. اگر شهید باشید، شهید را می شناسید وگرنه آیینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمی کند که نمی کند.
شهادت گونه باید زندگی کرد...

و من الله التوفیق




 
بروزرسانی مطلب: چهارشنبه 90/3/18 8:57 عصر

...

موضوع :

هوالجمیل

 

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم....

از تو برای دل تنهای خودم وقت ندارم

 

نطق ها پشت سر هم همه صف بسته اند، آوای تنینشان به خط  نقش بسته اند... چه شده امشب که حال غریبی دارم... از دوری آن یاران آرزوی مردن دارم... دیده ام چگونه از تو یاد کردند... حاجی! چرا اسم تو را ز یادشان پاک کردن... حاجی! چگونه تو خریده اند که غریب آرمیده ای... از کدام نوش گوارای خدا نوشیده ای...

قلم امشب چه نوشته است خدا... هیچ ندانم ندانم ندانم
چه بلایی سر من آمده است...
سربند سبز فانوس تو حاجی مرا آخر خواهد کشت...

 




 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 90/3/8 11:21 عصر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . آذر 89 تا دی 90 - خون شهدا