بسم رب الزهرا
گنجشک پر جبریل پــر بـابـا سه نقطه
من پر تو پر هر کس شبیه ما سه نقطه
عمه نه عمه بالهایش پر ندارد
حالا بماند در خرابه تا سه نقطه
این محو یکدیگر شدن در این خرابه
یا اینکه ما را میپراند یا سه نقطه
اصلا چرا من خواستم پیشم بیایی
بابا شما که پا نداری تا سه نقطه
یادت می آید روزهای در مدینه
دو گوشواره داشتم حالا سه نقطه
وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم
میخواستم کاری کنم اما سه نقطه
انگشت خود را جمع کرد و ناگهان گفت
انگشت پــر انگشتر بـابـا سه نقطه ...
...
(علی اکبر لطیفیان)
دخترکی در گوشه ویرانه ای سه نقطه
گوشش که هیچ ولی صورتش سه نقطه
قرار گرفته تعداد سال سنش کنار سه نقطه
لب تشنه بابا را صدا میزد، عمو سه نقطه
ما رأیت الا جمیلا در کربلا فریاد شد
خواهری در قتلگاه قد خمیده سه نقطه
دخترکی در انتظار برادری در خیمه است
هل هله آمد به گوش آتش خیمه ها سه نقطه
ساقه ی خارها شکسته شد بعد تو حسین
شمارش خار پای دخترکی سه نقطه
سیلی ای در کوچه باز تکرار شد
مشت کرد دستان را حسن، نه اینبار سجاد سه نقطه