سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

توی بحبوحه ی عملیات یکدفعه تیر بار ژ-3 از کار افتاد!پرسیدیم چی شد؟

پسر گفت:"شلیک نمیکنه.نمیدونم چرا؟"

وارسی کردیم،تیربار سالم بود.دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده؛

تیر خورده بود و نفهمیده بود!با انگشت دیگرش شروع کرد به تیر اندازی کردن.

بعد از عملیات دیدیم ناراحته.انگشتش را باند پیچی کرده بود.

رفتیم بهش دلداری بدیم.گفتیم شاید غصه ی انگشتش رو میخوره؛

بهش گفتیم:بابا بچه ها شهید میشن!یه بند انگشت که این حرفا رو نداره!

گفت:"ناراحت انگشتم نیستم؛از این ناراحتم که دیگه نمیتونم درست تیر اندازی کنم!".




 
بروزرسانی مطلب: سه شنبه 90/4/28 1:5 عصر
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . تیر اندازی اما؛بدون انگشت...! - خون شهدا