سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

بسم رب الزهرا

 

غم غروب طلائیه را کمتر کسی شاید درک نکرده باشد

و شب های ستاره بارانش را...

آنجا خدا درست می نشیند روبروی آدم ها و می گوید: جانم؟

و آدم ها از حرف هایی که سال هاست غبار گرفته در کنج دلشان ، می گویند

از رازهایی که درون اشک چشمان حلقه می زند می گویند

از بغض هایی که پیش هیچ کس نشکستند...

خدا با مهربانی می گوید جانم ؟ و ناز بنده را می خرد...

نیمه های شب اگر بلند شوی و قدم بزنی در جای جای آنجا صدای حاج همت را می شنوی

صدایی گرم و صمیمی اما قاطع و محکم..

آن وقت می روی گوشه ای و سرت را روی پاهایت می گذاری و آرام آرام اشک می ریزی

آنقدر می باری تا مثل ابرها سبک شوی

مثل همین ابرهای اردیبهشت که بعد از بارش آب های نیسان سبک می شوند

طلائیه بوی همت میدهد

بوی باکری ها...

شهیدان نماندند در بند دنیا

ز زنجیرها پای دل ، باز کردند

گرفتند بال و پری آسمانی

به سوی خداوند پرواز کردند

خون شهدا  93/2/7



 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 93/2/7 3:40 عصر
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . پرواز در طلائیه - خون شهدا