بسم رب الزهرا غم برادر ، از پا در می آورد خواهر را تار به تار ، موهایش را سفید می کند مضطر می کند دلش را بارانی می کند آسمان نگاهش را می شکند کمرش را و رمق از پاهایش می گیرد.. زینب را ، غم حسین اینگونه از پا در آورد زینب ، دار و ندارش حسین بود زندگی اش حسین بود با ذکر حسین لب باز می کرد با یاد حسین نفس می کشید با عشق حسین زندگی می کرد... بــرادر می رود مـــنزل به مــنزل وَ زینب ماند و یک دنیا اســـــارت حسین ، قوت قلب زینب بود رمق پای خواهر بود نور چشم عمه ی سادات بود حسین رفت و نماز زینب شکسته شد حسین رفت و کمر زینب شکست... مثل وقتی که عباس رفت و کمر حسین شکست اِنْکَسَرَ ظَهری وَ قَلَتْ حیلَتی... کمر حسین شکست از غم برادر ، و کمر زینب هم.. دستی به کمر دارد و دستی به سر خویش این خانم دلخسته همان زینب کـبری است؟
حالا خواهر است و مهلا مهلا گفتن... برادر است و رفتن و دل بریدن... خواهر است و بوسه بر زیر گلوی برادر ، به بهانه ی عمل به وصیت مادر بوسه بر بغض گلوی برادر... خواهر است و قتلگاه و سر بریده و تن عریان و منزل به منزل اسارت و... خواهر است و صبر و صبر و صبر... آه ! به خدا غم برادر از پا در می آورد خواهر را... کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
بغض گلوی برادر - خون شهدا
|