بسم رب الزهرا
امشب از چشم قلم ، غم می چکد
از نگاهی خیس ، شبنم می چکد
باز هم یاد شهیدان می کنم
با خدا تجدید پیمان می کنم
یک نفس باقیست تا میدان عشق
تا بگیرد دست دل ، دامان عشق
بر لبم جاری است تا پیغام عشق
پر بگیرد مرغ جان بر بام عشق
خاک سرخ جبهه ها مُهر دلم
مِهرتان باقیست در آب و گلم
آسمان تا آسمان پر می زنم
سویتان می آیم و در می زنم
حال قلبم را که می دانید... آه !
پس برایم روضه ای خوانید... آه !
روضه ی میخ در و یاسی کبود
روضه ی مادر که پشت درب بود
روضه ی خاکی ترین چادر... خدا
روضه ی بغض گلوی مجتبی
روضه ی آتش ، دوباره دود و خون
روضه ی زهرا و رویِ نیلگون...
روضه ی مادر ، گریبان می درد
می کُشد ، صبر و قرارم می بَرد
لیک بر قلبم شده حک ، حا و سین
یا و نون... با جان و دل گشته عجین
حا و سین و یا و نون ، آرامش است
نام سرخش مایه ی آسایش است
روضه ی زهرا ، شلمچه ، کربلا
یک نفس باقیست تا سمت خدا
خون شهدا 93/1/1
بعد نوشت : انشاالله تا ساعاتی دیگر عازم سرزمین عشق هستیم، سرزمینی که خاکش خون است و استخوان
التماس دعا
یا زهرا