ماجرای دلبسم رب الزهرا نگاه حســرت من ، بغض کربلا دارد دوباره دل هوس چــای روضه را دارد وَ درد دوری او بی قـــرار کرده مرا به این امید که وصلش مرا دوا دارد چه باصفا شده صحن و سرای اربابم بگو به مروه که اینجا کم از صفا دارد؟ چه اشک ها که شب از چشم من چکد نم نم چگونه شرح دهم دل چه ماجرا دارد دو دست خالی من را مکن رد از درِ خویش که پادشه ، نگهی سمت این گدا دارد به آسمان نگاهت قسم که دلتنگم تو دعوتم کنی اینبار ، آه ! جا دارد وَ باز شب شد و چشمانم از غمت گریان نگاه حسرت من بغض کربلا دارد کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
غزل ، دلتنگی کربلا - خون شهدا
|