بسم رب الزهرا باز هم سینه پر از بغض و پر از سوز و گداز باز هم نیمه شب و حــالِ خــوش راز و نیاز وَ خدا آن سوی سجـــاده شده مهــمانش مهر و تسبیح و دل عاشق و محراب و نماز سحر و صحبت دلدادگی و عاشقی است وقـــت هــمراه شدن با نفــسِ محـــرم راز وَ کبوتر شد و از خاک و زمیـــــن دل ببرید به سرش شوق رهـــــایی و هـــوای پرواز چه مبارک سحری ، آه! چه فرخنده دمی است باز هم نیمه شب و حــــالِ خوش راز و نیاز شب نشینی تلخبسم رب الزهرا دل و سکوت شب و حرف های نشنفته وَ باز بغض خموشی که در گلــو خفته ستاره ها که همه یک به یک پریشانند وَ ماه ، راز دلش را به دیگران گفته خدا کند که ببارد از آســمان ، باران که حال ابر وخیم است ، گشته آشفته بگو به حضرت خورشید تا که برگردد نظر کند به دل غنچه های نشکفته چه شب نشینی تلخی است ، شب نشینی ما دل و سکوت شب و حرف های نشنفته کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
غزل - خون شهدا
|