سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

بسم رب الزهرا


نزدیک طلوع و آسمانی آرام، دل از نور کتاب الهی آرام، آرامشی از نوازشگری خداوند، وَ جَدَکَ عائِلاً فَاَغنی، و این بهترین نوایی بود که امروز به تار و پود کالبد من آمیخته شد، و این آغاز روزی با شکوه برای دلدادگی به محضر الهی بود و تَبارَکَ اسمُ رَبُِکَ ذِی الجَلالِ وَ الاِکرام و او را صدا زدم، از فرط خوشحالی چشمانم بسته شد و یک نفس عمیق و... یا الله... جان تازه گرفتم. و چندی بعد راهی فضای باز و زیر سقف آسمان آبی شدم، دل جمله هایی که چشم نظاره نموده بود را مرور می نمود... 

بندگان خوش سخن پروردگار، وَ قُل لِعِبادی یَقولُوا الًّتی هِیَ اَحسَن و بگو به بندگان من آنچه را که نیکوتر است بگویند... مقابل خودم ایستادم، آیا نیکوتر از سخن الهی سخنی هست؟!!! و آنهایی که ایمان دارند در دوستی عاشقی خداوند سخت تر هستند وَالَّذینَ آمَنوا اَشَدُّ حُبًّا لِله و این بود جوابی برای خودم... لبخندی سراغ لبانم آمد و نگاهم سمت آسمان کشیده شده... و باز یک نفس عمیق و بیان یا الله...


من با دل و جان حمد تو را می گویم
هر لحظه فقط خدا خدا می گویم

خون شهدا 94/3/9




 
بروزرسانی مطلب: شنبه 94/3/9 6:59 عصر
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . عشق بازی با خدا - خون شهدا