شوق شهادتبسم رب الزهرا
با قلب پُر گلایه و زار و نزار و تنگ رفتم به شهر یاس های کبود رنگ
رفتم کنار خاک و شدم غرق آسمان محو ستاره های درخشانِ بی نشان
آنجا قدم قدم همه جا عطر سیب بود بر لب دوباره آیه ی اَمٌَن یُجیب بود
سربند و چفیه بود و پلاک و... دو قطره اشک پوتین و رد عشق به خاک و... دو قطره اشک
شال عزا و روضه ی مادر... دو قطره اشک بغض نگاهِ مضطرخواهر... دو قطره اشک
از هر طرف نسیم خداوند می وزید وقتی صدای ناله ای از دور می رسید
مابین آسمان و زمین فاصله نبود دیگر میان این دل خسته ، گِله نبود
آنجا دلم هوای بقیع و مدینه داشت سنگر هنوز خاطره هایی به سینه داشت...
آرام شد دلم ، دلِ تنگم قرار یافت در خاک هم نشانه ای از انتظار یافت
حالا منم وَ شوق شهادت به جان من یارب قبول کن که نباشد نشانِ من
یارب مرا به راه حسینت شهید کن در نزد مادرش ، تو مرا روسفید کن خون شهدا 93/1/6 عکس: 93/1/4 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
شعر - آرزوی شهادت - دلنوشته - خون شهدا
|