خدای بقیعبسم رب الزهرا قدم زند دل من ، بین کوچه های بقیع دوباره سر بگذارم به خاک پای بقیع من و دو چشم تر و بغض های نشکسته خدا کند که ببخشد مرا ، خدای بقیع تار و پود چادر مادربسم رب الزهرا ای ماه من ! بتاب که دل ، تنگ یار شد بغضش شکست و خسته از این روزگار شد سهم نگاه منتظرم ، قطره قطره اشک باران هم از قرار غمم ، بی قرار شد
از بس که اشک ریختم از دوری نگار چشمان ابری ام ، بخدا تارِ تار شد
یک تار و پود چادر مادر ، مرا بس است من که دلم به داغ یتیمی دچار شد
بال و پر شکسته ی من درد می کند وقتی که در هوای دلم رهسپار شد
هر شب نگاه ابری من سوی آسمان... ای ماه من ! بتاب که دل ، تنگ یار شد قافیه های بی قراربسم رب الزهرا باز شب جمعه و دلواپسی باز غم در به دری ، بی کسی دل شده بیتاب گل یاس ، آه باز ، شده نازک و حساس ، آه روی لبم روضه ی میخ در است روضه ی پرپر شدن مادر است روضه ی جان دادن یار علی روضه ی او... دار و ندار علی قلب قلم باز گرفت از غمش آه ! که بیتاب شد از ماتمش قافیه ی شعر ، شده بی قرار حال ردیف است کنون زارِ زار مثنوی ام باز سیه پوش شد باز به تنگ آمد و خاموش شد چشم حروف است کنون اشکبار آه قلم ! از غم او خون ببار شب های جمعه مرغ دلم عجیب هوای بقیع می کند... هوای مادر... کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
شعر ، نذر مادر - خون شهدا
|