سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

بسم رب الزهرا

 

خواهری غصه و غم در دل مضطر دارد

در سرش شوق رسیدن به برادر دارد

 

خورده با جان و دلش مهر برادر پیوند

نتواند که دمی دست از او بردارد

 

همه شب تا به سحر بر سر سجاده ی عشق

دست خواهش به سوی دامن مادر دارد

 

مرغ دل در قفس سینه به تنگ آمده است

آسمانی شده چون شور تو در سر دارد

 

گرچه شد خانه ی جان ها حرم امن رضا

خواهرش در دل قم خانه ی دیگر دارد

خون شهدا 12/12/92




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 92/12/12 10:28 عصر

بسم رب الزهرا


نشسته ام کنار حجم یک قفس

کنار یک کبوتر سفیدرنگ

نگاه می کنم به چشم های او

نگاه می کنم به صورتش، قشنگ


دلش هوای آسمان... ولی که حیف

شکسته بال هایش از هجوم سنگ

چقَدر بی قرار پرکشیدن است

شده دلش برای آشیانه تنگ


نگاه می کند به دست های من

سکوت می کند به احترام من

نگاه می کنم به چشم های او

که گشته اینچنین اسیر دام من


در ِقفس ز شوق باز می شود

دو قطره اشک روی گونه ام روان

چه عاشقانه می پرد کبوترم

وَ بال می زند به سمت آسمان


خون شهدا 92/12/11




 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 92/12/11 11:4 صبح

بسم رب الزهرا


در این سکوت نفس گیر و این شب غمناک

دوباره بغـض غریبی به سینه بنشسته

وَ باز روضه ی سیب و حبیب می خوانم

هــوای کرب و بلا دارد این دل خسته


چه می شود که مرا هم اسیر گردانی

به دام زلـــف سیاه و کمند ابرویت

قسم به خال سیاهت که برده ای دل را

به غمزه های سیاه دو چشم جادویت


بزن به دفتر دل ، مُهر عشق بازی را

به لوح سینه ی من نقش کن غمت ارباب

شهید کوی خودت کن ، بگیر جان مرا

فدای شال سیاه مُحرمت ارباب


خون شهدا 92/12/9




 
بروزرسانی مطلب: جمعه 92/12/9 12:0 صبح

بسم رب الزهرا


بغض هایش شکست در دل شب

چشم های پُر از نیازش خیس

زیرلب ذکــر گفت و گفت و گفت

مُهر و تسبیح و جانمازش خیس


تا که آمد نسیمی از احساس

بوی یاس و  اقــاقـیا پیچید

همه جا پُر شد از شمیم بهشت

همه جا عطری از خدا پیچید


رفت آن سو کنار پنجــره ها

غــرق دریای مهربانی شد

تا که دستش به دست ماه رسید

زد پَر و بال و  آسمانی شد


رفت و دیگر نیامد این پایین

مثل یک نقطه شد به دامن شب

شد ستاره ، کنار ماه نشست

شد هم آغوش خسته ی تن شب


خون شهدا 92/12/6




 
بروزرسانی مطلب: چهارشنبه 92/12/7 12:0 صبح

بسم رب الزهرا


باد ، طوفان ، دوباره توده ی ابر

آسمان در فــراق می سوزد

نیست خورشید و باز هم گنجشک

چشم خود را به آسمان دوزد


کوچه باغ از نبودن خورشید

شده تاریک و بی صفا انگار

کودکان گرم بازی اند اما

توی خانه ، کنار یک دیوار


پیچک و نسترن چه غمگینند

سایه افتاده بر سر آن ها

سایه ی ابرهای سرخ و سیاه

سایه ی ابرهای باران زا


قطره قطره از آسمان بارید

نم نم باطــراوت باران

ناگهان غنچه ای شکوفا شد

خنده شد بر لب همه مهمان


کودکان در حیاط و کوچه و باغ

غرق تفریح و شوق و شادی و شور

یک نفر با صدای گرمی گفت:

بعد باران ، دوباره تابد نور


ابرهـــا تا غــروب باریدند

غصه از قلب آسمان شد دور

صبح فردا رسید چون خورشید

شد جهان غرق مهربانی و نور


خون شهدا 92/12/4




 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 92/12/4 11:28 صبح
   1   2      >
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . شعر - خون شهدا