روضه ی خواهر و برادربسم رب الزهرا من این روزها در رؤیای دلتنگی هایم پشت دیوار بقیع می نشینم خاک غربت روی سر می ریزم اشک حسرت روی گونه هایم سرازیر می شود و با سوز جان ، ناله ی مادر مادر... زیر لب نجوا می کنم روضه های مدینه روضه ی چادر خاکی روضه ی کوچه و سیلی روضه ی فدک روضه ی شعله های آتش و درب خانه روضه ی بی مادری حسین روضه ی مادری زینب روضه ی مظلومیت حسن روضه ی غربت علی هرچه بیشتر اشک می ریزم ، آرام تر می شوم چه آرامشی دارد گریه برای مادر... پنجره ی نگاه دلم را به سمت بی مادری حسین و مادری زینب باز می کنم زینب به مادر قول داده که برای حسین مادری کند زینب... زینب یعنی مادری پنج ساله... زینب به مادر قول داده در کربلا برای خواهری حسین سنگ تمام بگذارد زینب قول بوسه بر زیری گلوی حسین داده... حالا پنجره ی نگاه دلم را بیشتر باز می کنم صحرای سوزان کربلا را می بینم زینب را می بینم ، حسین را می بینم حسین آماده ی رفتن است ، آماده ی شهادت... زینب یاد قولی که به مادر داده می افتد صدایش می زند : برادرم حسین جان ! کمی آهسته تر ! حسین بر می گردد ، و بوسه ی خواهر بر زیر گلوی برادر... باوفا خواهری است زینب... من این روزها مدام قصه ی خواهری زینب را برای حسین ، با خود مرور می کنم من این روزها مدام روضه ی خواهر و برادر می خوانم روضه ی بوسه ی زینب بر زیر گلوی حسین... انگار این واژه ها هم یکپا روضه شده اند داشتم از بقیع و غربت مادر می گفتم که ناگهان سر از کربلا در آوردم گریز از مدینه به کربلا ، درست مثل روضه های مادر که به بی مادری حسین ختم می شود... کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
دلتنگی - خون شهدا
|