راز دو قطره اشکبسم رب الزهرا در سینه است راز میان من و شما راز نگاه حسرت من سوی آسمان راز دو قطره اشک ، رها روی گونه ام راز قدوم خسته به روی پُل زمان... هر شب من و کبوتر دل ، بال می زنیم در آسمان یاد شما ، تا خود خدا تا صبح دست خواهش من سوی چشمتان تا صبح اشک و ناله و سوز و گداز و آه... وقت سحر دعای دلم مستجاب شد آن دم که چشم های من از بوی سیب خواند انگار حرف های دل من شنیده شد او بر دل پر از غمم امن یجیب خواند... صبح است ، آسمان دلم آبی است باز مرغ دلم رها به دل آسمان شده ردی ز بغض و ناله و غم ، نه ! نمانده است حالا خداست ، بر دل من میمهان شده... کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
حرف دل - خون شهدا
|