بال های آسمانیبسم رب الزهرا
چکاوک ها نمی خوانند و حتی نغمه ی قُمری نمی آید دگر بر گوش کنار تک درخت پیر همسایه نشسته پیرمردی یکّه و تنها دلش تنگ است و چشمانش شده لبریز حسرت... آه ! هوای آسمان دارد زمین در زیر پایش سخت بی تاب است... گل نرگس به گوش یاس می خواند : امان از درد دوری... درد دلتنگی و درد سخت تنهایی... نشته بغض پنهان در گلوی زخمی لاله شقایق ها همه خونین دل و دل خون عصای چوبی لرزان و دست پیرمردی خسته بر روی زمین... نگاهش مانده بر بال کبوترهای رقصان و دلش دارد هوای آسمان و آسمان و آسمان... ................................. سه روز بعد... یک تابوت چوبی روی دوش مردم و... کنار یک مزار خاکی تنهاست جای او... همان که نقش بسته روی آن گمنام... پدر با بال های آسمانی عزم دیدار پسر دارد... خون شهدا 93/10/25 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
تقدیم به پدران شهدا - خون شهدا
|