سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

بسم رب الزهرا

شهید امیر حاج امینی

در تاریکی شب کنار مزارش آرام آرام به او فکر میکردم، نگاهم به قطره های خون روی پیشانیش و لبانش می افتاد، هر نگاه انگار نسیم بغضی به من میچشاند و دلم را میلرزاند... چقدر زیبا بود... حق، حق... آرامـــ، آرام از خاطراتش در گوشم زمزمه میشد... قطرهـــ، قطره چشمانم نم پیدا میکرد... نگاهم به بالای مزار می افتاد " بسیجی عاشق" گاهی سرم پائین می افتاد، گوشه ای از وصیت نامه اش.."خدایا عاشقم کن"... عشقــــ!!! تابحال روی مزاری این کلمات را ندیده بودم... عشقـــ... عاشقی کردی حاج امیر... صدای پای... آرام و اهسته... شخصی سینه بر سنگ مزارت زده است... بوسه ها پشت به پشت... اشک ها آرام آرام... شنیدن تپش قلبش چندان هم سخت نبود... لبه ی سنگ مزارت در فشار زانوهای غریبه بود... او که بود؟؟؟!!! سکوت سکوتــــ... دستی به روی دست کشیدم و ایستادم.... انگار غریبه از رفتنم ناراحت شد... با صدای لرزان گفت: خسته شدید؟؟!!! عاشق خسته نمیشه...
نگاهش کردم ... پریشان دیدمش... ای عشق مدد کن که ما به هم برسیم، چون کویر تشنه ای به باران برسیم... غریبه ی عاشقـــ...
حال قدمـــ قدم... آرامـــ آرام... نگاه دلم هی پشت سرش را نگاه میکند... سینه ام آه میکشد... روحم در طوفان واژه ها ویران میشود که تنهای چیزی که از غریبه شنید این بود که:  عاشق خسته نمیشه...

 




 
بروزرسانی مطلب: پنج شنبه 90/12/18 11:59 عصر
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . بسیجی عاشق... - خون شهدا