رد اشکبسم رب الزهرا
مادر ، وَ باز قصه ی یک کوچه ی غریب روی ظریف یاس... خدا... دست نانجیب روی کبود و بازوی خونین و رد اشک درد دل نگفته و آرامشی عجیب آن سو حسن نشسته و بغضی به سینه اش این سو حسین و زینب و باران و بوی سیب باشد طناب کینه به دستان حیدری سوزد حبیبه پشت در و می رود حبیب روضه تمام ؟ نه ! شده طاقتم تمام مادر ، وَ باز قصه ی یک کوچه ی غریب
خون شهدا 92/12/23 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
رد اشک - خون شهدا
|