سجاده ی علیبسم رب الزهرا یک ، دو ، سه ، چهار.... همیشه وقت اذان که می خواست زهرا را به نماز خواندن دعوت کند تا ده می شمرد می گفت : " هر کی زودتر سر سجاده اش باشه اون برنده است " زهرا که هفت سال بیشتر نداشت سریع وضو می گرفت و چادر سفید گلدارش را سر می کرد و می ایستاد سر سجاده زهرا همیشه اول بود و علی دوم بعد از نماز زهرا با آن صدای مهربانش می گفت: " قبول باشه داداش علی " علی هم بر می گشت و دست کوچک زهرا را که دراز بود به سمتش می بوسید چند سال بعد که علی برای همیشه به جبهه رفت ، موقع اذان که می شد زهرا خودش تا ده می شمرد هم سجاده ی علی را پهن می کرد ، هم سجاده ی خودش را... از آن روزها بیست سال می گذرد زهرا هنوز هم موقع اذان که می شود تا ده می شمرد اما اینبار می شمرد تا پسر کوچکش علی برای نماز آماده شود حالا علی کوچک همیشه اول است و مادرش دوم علی بعد از نماز با صدای مهربانش به مادر لبخند می زند و می گوید : "قبول باشه مامانی " و زهرا هم دست کوچک علی را که به طرفش دراز شده می بوسد... خون شهدا 92/11/17 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
سجاده ی علی - خون شهدا
|