عطر یادتبسم رب الزهرا تنگ غروب و بغض دل و یک سکوت بد اشکی که راه چشم مرا باز کرده سد باید پناه بُرد به دامــان آســمان باید بگیرم از همه ی ابرها مدد باید که التماسِ نسیم سحر کنم شاید که عطر یاد تو بر جان ما وزد باشد تمام خواهش قلبم حضور تو سر روی دامن تو گذارد دلم ، شود؟ ای آخرین ستاره ی شب های روزگار کی می شود که لحظه ی دیدارتان رسد کن یک نگاه از سر لطفت که باز هم... تنگ غروب و بغض دل و یک سکوت بد
خون شهدا 92/10/29 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
عطر یادت - خون شهدا
|