قصه ی یک سنگربسم رب الزهرا قصه ی یک سنگر و یک مرد ، آه قصه ی خون و جنون و درد ، آه قصه ی اروند و کارون بود و عشق قصه ی لیلا و مجنون بود و عشق قصه ی سرخ شهادت را سرود آنکه دیوان دلش پُر درد بود ذکر یا زهرا به لب ها داشتند مثل مجنون ، عشق لیلا داشتند نیمه شب ها با خدا راز و نیاز تا دل شب ، گریه و سوز و گداز از زمین تا آسمان پرواز کرد آنکه با خون خودش اعجاز کرد رفت تا بال ملائک پَر زنان رفت و ماوا کرد کنج آسمان کاش ما را از قلم نندازد او مرگ سرخی قسمت ما سازد او تا رها در آسمان هایش شوم مست ، یک شب محو سیمایش شوم خون شهدا 92/10/15 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
قصه ی یک سنگر - خون شهدا
|