بسم رب الزهرا حال و روز قلم من خوش نیست واژه ها بی تابند شعرهایم همه درگیر غم اند قافیه دست به پهلو دارد وَ ردیف ، دائما می نالد بغض ها پنهان است در گلوی قلمم چشم ابریِ غزل می بارد ورقِ دفتر شعرم شده خیس از نَم اشک غزل وَ خطوط دفتر گوئیا محو شده حرف ها و جملات دل من ، چند روزی است که بی حوصله اند خونِ قلب قلم افتاده ز جریان شاید ، که ندارد نایی وای از این فاصله ها آه از این درد جدایی ، از غم که نفس های قلم را ببُرید بیتی از عشق و وفا می خواهم بیتی از وصل و امید که دهد جانِ دگر بر قلم و دفتر من...
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
نفس های قلم - خون شهدا
|