بغض های پُر دردبسم رب الزهرا بقیع ، غربت دیوارها ، دلی پر غم دوباره اشک تَر از دیده می چکد نم نم دوباره حال و هوای دلم کمی سرد است دوباره بغض گلویم شکسته ، پُر درد است شب و سکوت دل آزار و این تن خسته و بغض ، راه نفس بر گلوی من بسته خدا کند که ببارند ابرهای سیاه خدا کند که بیاید به آسمانم ، ماه کسی برای دلم روضه ای نمی خواند ز حال و روز بدم ، هیچ کس نمی داند بخوان برای نگاهم ، تو روضه ی مادر بگو ز آتش و خون ، از غبار و خاکستر ز دست بسته ی مولایمان بگو ، آری ز خون سینه ی زهرا ، به روی در ، جاری ز ناله ی حسن و گریه ی حسین بگو ز دختری که شده غرق شور و شین بگو بگو دوباره تو از قصه ی در و مادر بگو ز پیکر بی جان دخت پیغمبر من از شنیدن این روضه در فغان آیم اگر که جان بدهم ، باز هم به جان آیم فدای روضه ی مادر ، همین دو چشم تَرم خدا کند که دهد او دوباره بال و پرم که پر بگیرم و تا غربت بقیع پرم تمام هستی خود را برای او ببَرم کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
بغض های پُر درد - خون شهدا
|