بسم رب الزهرا ماجرای دل من باز شنیدن دارد به خدا دوری ام از قافله دیدن دارد دل من یکسره بیتاب حریم عشق است سالیانی است که محتاج کریم عشق است قصه ی دوری ام از یار شنیدی آیا ؟ عاشق خسته و بیمار ، تو دیدی آیا ؟ جاده ی هجر و بلا هست و دل در به درم کاش از این معرکه یک شب به سلامت گذرم بروم دست به دامان رضا گردم من جان و تن باشم و قربان رضا گردم من سر سجاده ی سبزم بنشینم تا صبح لطف و مهر و کَرَم از یار ببینم تا صبح دامن لطف رضا و نگه پر طلبم دست خالی من و ذکر رضا روی لبم ناگهان از نگهم پرده کنار اندازد نگه لطف به این عاشق زار اندازد آقا ، به جان مادرت بار دگر راهم بده... کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
دور از قافله - خون شهدا
|