نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

خط شب

موضوع :

بسم رب الزهرا

 

قلم! گفت که خسته ام از نوشتن، کمی بمیران مرا... میخواهم تمام شوم

رفته بودم سراغش
آرام بود
آهسته نزدیکش شدم، دستی به غنچه زخم هایش کشیدم
حس نکرد
چشمانش با وزیدن نسیم به داخل اتاقش باز کرد
چشم در چشم
...

با دلش حرف میزد، با نگاهش میخندید
انگار خوب میدانست چه حالی دارم
دل تو دلم نبود؛ شروع کردم

حاجی...
دیگه نفسهام نفس نداره
بغضم سنگینه
چشمم خسته

حرفی ندارم، همین ها حرفهای امروز من...
نگاهش کردم... نگاهم کزد... حرف زد
مثل نوشته ای با جوهر بی رنگی

 

حرفی میان من و او




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 92/3/6 12:31 صبح
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . خط شب - خون شهدا