شکایت دلبسم رب الزهرا
الهی اُلَیکَ اَشْکو نَفْساً بِِالسٌوءِ اَمٌارَةً وَالَی الْخَطیءةِ مُبادِرَةً وَ بِمَعاصیکَ مُولِعَةً وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِضةً خدایا ! از تهاجم نفْسی که مرا به بدی فرمان می دهد به تو شکایت می کنم به تو پناه می آورم ای پناه من... ای تنها شنونده ی ناله های من... ای خدای دردآشنای من... شکایت می کنم به تو از نفْس سرکشی که در خطاها آنچنان عجول است که مرا به پرتگاه گناه نزدیک می سازد به تو شکایت می کنم از نفْسی که نزدیک است هلاکم کند به تو شکایت می کنم از نفْسی که مدام بهانه می تراشد... اگر به او شری برسد ناله و فریاد می کند و اگر به او خیری رسد نمی پذیرد خدایا ! به تو پناه آورده ام از نفْسی که مرا از توبه باز می دارد و مدام وعده ی آینده را می دهد به تو پناه می آورم معبودم... پروردگارم ! گِله مندم از نفْسی که هوی و هوس را برایم آسان جلوه می دهد و عبادت و اطاعت را سخت و دشوار من از این نفسْ به تو پناه می آورم ، تا دیوار جدایی بین من و تو فاصله نیندازد تنها امید این دل تنها ! به تو شکایت میکنم از دلی که در برابر وسوسه ها تاب نمی آورد و پایش مدام می لغزد و شکایت میکنم از از چشمانی که برای خوف از تو نمی بارند خودت دست دلم را بگیر و مرا پا به پای عشقت ببر اگر میانه ی راه زمین خوردم بازهم ازجا بلندم کن ای دست مهربان تو پناهِ دست هایم...
خون شهدا 93/2/29
امیر زنانبسم رب الزهرا
آن زن که در صبوری خود بی نظیر بود در کربلا سپاه زنان را امیر بود حجب و حیای فاطمه را ارث برده بود بی باک مثل حضرت حیدر، دلیر بود یک روز پا به پای برادر به هر طرف یک روز هم به پشت سر او اسیر بود دست از حمایت ولی اش بر نداشت او در شام و کوفه کوچه به کوچه سفیر بود از تل زینبیه به گودال قتلگاه بی وقفه می دوید ولی آه! دیر بود آخر ز هجر روی برادر ز پا فتاد آن زن که در صبوری خود بی نظیر بود خون شهدا 93/2/25 بسم رب الزهرا
خون شهدا 93/2/23 بسم رب الزهرا
خون شهدا 93/2/16
مادر بی قراربسم رب الزهرا
مادری بی قرار فرزندش خون شهدا 93/2/14 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
اردیبهشت 93 - خون شهدا
|