سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

باشد  اگر  مطلوب توست  من هم  تظاهر می کنم

این بار هم  مثل همه  من هم تظاهر می کنم

دیوارهای فاصله  سرد است و سنگ است و نمور

گفتی که این دیوار  نیست  من هم  تظاهر می کنم 

در بین  این  دستان  ببین  این ها کدام  دست  توست

می گیرم این  دست تو است ؟ من هم تظاهر می کنم  

بخشیدمت / جایی  نگو/  تکرار این  بخشش خطا است

تا  من  نگویم  این همه  بی خود تظاهر  می کنم /

گیرم تو را بخشیده ام    با این  که  تکرار بدی

این بار هم  کفران کنی من هم  تظاهر می کنم .

 

یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ      
         ومن الله التوفیق              



 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 89/9/14 1:25 عصر

...

موضوع :

یا هو


در دلم نیست بجز الف قامت یار...!


یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ




 
بروزرسانی مطلب: یکشنبه 89/9/14 11:17 صبح

چرا ...

موضوع :

همه سر سفره ناهار منتظر بودند.

نخست وزیر ، تازه حرف هایش با مردم تمام شده بود.
نشسته بود و به سفره نگاه می کرد...
دو نوع خورشت و کمی مخلفات دیگر !
گفت : « چرا این همه غذاهای متنوع ؟!!
مگه ما مسئول اداره ی حکومت این مردم رنجدیده نیستیم ،
چرا سر سفره ای بنشینیم که بسیاری از این مردم هنوز به این غذاها دسترسی ندارند. »
چند نفر زیر لب زمزمه کردند که این غذا ساده و معمولی است.
گفت : « انقلاب شده و ارزشها تغییر کرده.
من همین الان به این مردم محروم سفارش کردم که در برابر رنج ها و کمبود ها  صرفه جویی و صبر کنند !

اگر فکر می کنید این مقدار غذا برای هر نفر معمولی و طبیعی است ، من که نخست وزیر مردم محروم هستم ، حق دارم که از خوردن این غذا خودداری کنم... »

با کمی تغییر_کتاب 82 خدمت از ماست

ومن الله التوفیق




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 89/9/8 5:11 عصر

دو چوب

سائیده شد لبان تو اینگونه چوب را

برهم نمی کشند ـ شمال و جنوب را ...

 

دیدند قرمز متمایل به عشق بود ـ

خونین ترش نخواه و ببخش این غروب را 

آب فرات در کف خود ته نشین شده است

پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را 

واجب نبود آمدنت لطف کرده ای

برداشته اند از همه حکم وجوب را 

آبی نمانده است که خاموششان کنم

آتش زدی لبان خودت این دو چوب را




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 89/9/8 4:1 عصر
<   <<   16      
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . آذر 89 تا دی 90 - خون شهدا