سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

بسم رب الزهرا


مثل یک روز زمستانی سرد

تک و تنها شده ام

یخ زده احساسم

بغض در کنج دلم پنهان است...

دانه ی کوچک برف بر تن خشک درخت

یاکریم از سرما به خودش می لرزد

چشم گنجشک کمی بارانی است

سرفه های مادر...

حال خورشید گمانم خوش نیست

شده غیبت هایش طولانی

ابرها هم حتی اشک غم می ریزند از غم دوری آن...

دل من تنگ شده

تنگ خورشید و نگاه مهرش

تنگ دستانی گرم

تنگ آواز قناری شاید

تنگ آن قاصدک سرگردان که برایم خبری می آرد

تنگ پرواز کبوترهایی که به رقص آمده اند

دل من تنگ بهار است خدا...

خون شهدا 92/11/15




 
بروزرسانی مطلب: سه شنبه 92/11/15 11:26 صبح

بسم رب الزهرا


برای عرض ادب اشکِ نم نم آوردم

دوباره همره این چشم شبنم آوردم


برای اینکه بدانید حال و روز مرا

دلی که گشته کنون خانه ی غم آوردم


شنیده ام که غم عشق می خرید آقا !

سوا کنید غمی را که درهم آوردم


ز درد دوریتان  آه می کشم هر دم

شنیده اید چه بر روز عالم آوردم ؟


نگاه خواهش من سمت چشم های شماست

اگرچه پیش نگــاه شما کم آوردم


به چشم های تمنای من نگاه کنید

برای عرض ادب اشکِ نم نم آوردم


خون شهدا 92/11/14




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 92/11/14 9:50 صبح

بسم رب الزهرا


حسین هدیه ی ارباب است ، این را بارها به این و آن گفته بود

صدای زنگ خانه را که شنید چادرش را به سر کشید و به سمت در رفت

در را که باز کرد حسین را دید با همان لبحند همیشگی

قبل از اینکه سلام کند با شطینت خاصی گفت: جون حسینت بذار برم بی بی !

بی بی ابروهایش را درهم کشید و گفت: سلامت کو بچه جون؟!

چند ماهی می شد که حسین از مادرش می خواست که اجازه بدهد برود کربلا

اما مادر دلش راضی نبود .

می گفت : تو هدیه ی اربابی ، بعد از ده سال تو را از او گرفتم

حالا می خوای منو بذاری و بری؟

به تنهایی ام رحم کن حسینم...

حسین خندید و گفت : بی بی نمی رم که بمونم بابا برمی گردم مثل همه ی زائرا !

اما مادر گوشش به این حرف ها بدهکار نبود ، باز هم حرف خودش را می زد

با صدای الله اکبر از خواب بیدار شد

چشمش خیس بود ، انگار ساعت ها گریه کرده بود

حسین را دید که سر سجاده نشسته است و شانه هاش آرام آرام تکان می خورد

کمی نزدیک تر شد و شنید که زیر لب زمزمه می کند : اللهم ارزقنی زیارة الحسین علیه اسلام

دستش را گذاشت روی شانه ی حسین و گفت : کربلایی حسین دعات مستجاب شد !

..........

حالا چندسالی می شود که حسین برای همیشه کربلایی شده ، اما هنوز کسی از ماجرای خواب آن شب مادر خبر ندارد

خوابی که اذن دخول حسین به حرم ارباب بود ، اذن شهادتی سرخ

خوابی که شیرین ترین خواب مادر بود...


خون شهدا 92/11/12




 
بروزرسانی مطلب: شنبه 92/11/12 8:20 عصر

بسم رب الزهرا


یک روز دل خویـش به دریا زد و رفت

برخاست و پشت پا به دنیا زد رفت


از خـاک  بُرید ، ناگـهان بال گــشود

در راه سری به آسمان ها زد و رفت


الگوی رشــادتش  علی اکــــبر بود

هرچند نمـک به زخم لیلا زد و رفت


وقتی که نگاهــمان ز غم می بارید

لبخـند به چشمان تـرِ ما زد و رفـت


 یک مثنوی از وصل برایش خواندیم

حـــرف از غـــزلِ فراق امٌا زد و رفت


دلــداده و مجــنون  ز پـیِ دلـدارش

یک روز دل خویش به دریا زد و رفت

خون شهدا 92/11/8




 
بروزرسانی مطلب: سه شنبه 92/11/8 11:18 عصر

بسم رب الزهرا

 

اربعین از چشم دوربین خون شهدا(2)

کودکان هم عاشق و شیدای تو...

خوش به حال خادمان کوی تو...

هرکس به طریقی بکند عرض ارادت...

شش گوشه ات دل همه را آب کرده است...

پرچمت سایه ی سرم ارباب...

........................

خون شهدا 92/11/7




 
بروزرسانی مطلب: دوشنبه 92/11/7 11:8 عصر
<      1   2   3   4      >
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . بهمن 92 - خون شهدا