سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های پارسی یار

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى
ذق یا علی !در آتش گرفت، چادر سوخت، در شکست…

خاک چادر مادر میکشد به سر
دست و پهلو که شکسته نیست... صورتی سوخته نیست

مادری پشت در است
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ

یا نوراً کل نور
خانه ای شدی برای جوانه ی بهار

دستی به روی خاک کشیدم
ناله ی استخوان هایی که حالا با خاک یکسان بودند...

رباعی ولادت حضرت زینب س
دخت خلف حیدر کرار تویی/ الگوی زنان در صف پیکار تویی

یک نفس عمیق
از نردبان که بالا برود میشود پرید بال میدهند بام پرواز همیشه هست


دفتر شعر شهدا

دفتر شعر اهل بیت(ع)

دفتر شعر دل

آلبوم عکس خون شهدا

بسم رب الزهرا


غربت غروب غم انگیز پاییز

آسمانی مکدر

ابرهایی تیره و تار

و خورشید ، که چند روزی است جایش در آسمان خالی است

کبوترهایی خسته بال ، که پیداست دیگر رمق پرواز ندارند

پنجره هایی بسته و گلدان هایی شکسته بر لبِ حوض های یخ زده و خالی از ماهی...

و در این میان یک نفر انگار دلش بی قرارتر از همیشه است این روزها

کار هر روز غروبش ، قدم زدن بر روی برگ های خشک و بی جان است

همان برگ هایی که روزی نور چشمی درختان حیاط خانه بوده اند

همان برگ هایی که سایه سار عصرهای داغ تابستان بودند

حالا با قدم هایی خشن ، جان یک یک آن برگ ها را با بی رحمی می گیرد...

بی قراری اش دست خودش نیست

بی تابی اش ، دست خودش نیست

تقصیر چشم هایش نیست که هر روز ابری و خیس می شوند

حالِ دلش خراب است...

هر سال محرم حال دلش همینگونه است

هر سال همین وقت ها دلش عجیب هوای حرم می کند

 آسمان شهر برایش نفس گیر شده است...

همان یک باری که دعوتش کرده بودند کبوتر دلش جلد حرم شد

نمک گیر مهربانی صاحب حرم...

از همان روز است که آرام و قرار ندارد

و مدام دلش هوای حرم می کند...

هوای گـنبد تو ، بی قــرار کرده مرا

خدا کند که بگیرم دوباره بال و پری




 
بروزرسانی مطلب: شنبه 92/8/25 8:21 عصر

بسم رب الزهرا


در عــزایت آسـمان هم اشک می ریزد حسین

مهدی صاحب زمان هم اشک می ریزد حسین


می شود پرپر برایت هرچه گل در گلشن است

چشم های باغبان هم اشک می ریزد حسین


صورت سرخ غروب از ماتمت خونین شده است

بی تو خورشید جهان هم اشک می ریزد حسین


در خــرابه خـون چکد از گــوش هـای پاره ای

آه ! طفلی نیمه جان هم اشک می ریزد حسین


دخترانت بر مــــزارت نالــه ها سر می دهند

زینبِ قامت کمان هم اشک می ریزد حسین


غــربـتِ حـــیدر به اوج خود رسد از داغ تو

مسجد و محرابِ آن هم اشک می ریزد حسین


میخ و درب و آتش و خاکستر و آه و فغان...

وای ! زهرای جوان هم اشک می ریزد حسین


چشــم هــای بی قــرار زندگــانی تار شد

چون خدای مهربان هم اشک می ریزد حسین

 

ابرهــا هرشب برایت روضــه برپا می کنند

در عزایت آسمان هم اشک می ریزد حسین




 
بروزرسانی مطلب: جمعه 92/8/24 10:17 صبح

بسم رب الزهرا


برادر می رود فردا به میدان

امان از خواهر و چشمان گریان

امان از ناله های امشب او

امان از ذکر یارب یاربِ او

امان از قلب زار و مضطر او

امان از یا حسینِ آخر او

امان از قتلگه ، از شمر ملعون

امان از تل زینب ، قلبِ محزون

امان از چادر و از معجر او

امان از چوب محمل ، از سر او

امان از صورت محزون عمه

امان از این دل پر خون عمه

امان از خار و خس ، در پای طفلان

امان از خسته حالی در بیابان

امان از خشکی لب های زینب

امان از تاول و از پای زینب

امان از سیلیِ آن لااُبالی

امان از غربت و آشفته حالی

امان از بی قراری ، از اسارت

امان از بی کسی ، از قتل و غارت

امان از حرف های مردم شام

امان از ناسزاهای لبِ بام

امان از حنجر خونین و بوسه

امان از کربلا ، از شام ، کوفه





 
بروزرسانی مطلب: چهارشنبه 92/8/22 10:50 عصر

بسم رب الزهرا


علم بر دوش و ساقی سوی دریا

وَ چشم کودکان بر مشــک سقا

عطش بر جان طفلان ، حمله ور شد

نگاه آب از این غصه ، تَر شد

تمام کودکان ، چشم انتظارند

ولی انگار قدری بی قرارند

عمو ، تنها امید کاروان است

دلش دریاست ، چشمش آسمان است

یکی گهواره می جنبانَد ، انگار

وَ لالاییِ غم ، می خوانَد انگار

لالا لالا ، بخواب آرام جانم

منم مثل تو هستم ، تشنه کامم

لالا لالا گلم گردیده خسته

عمو عباس رفته ، برنگشته...

علمدار حسین و نهری از آب

علی اصغر شده نالان و بی تاب

دو دستش پُر شد از آب گوارا

ولی خالی نمود آن را به دریا

پر از آب گوارا کرد ، مشکش

چکید از شوق و شادی ، قطره اشکش

سوار اسب شد با مشک پر آب

علی از تشنگی گردیده بی خواب...

که ناگه تیر بر چشم عمو خورد

گل یاس حسین از غصه پژمرد

دو دستش از بدن ناگه جدا شد

وَ مشکش پاره ، از  جور و جفا شد

امید کودکان نومید گردید

از این غصه ، غمین خورشید گردید

دل اهل حرم خون شد از این درد

وَ پشت کوه را این غصه خم کرد




 
بروزرسانی مطلب: چهارشنبه 92/8/22 10:48 صبح

بسم رب الزهرا


باز بر چشمان تو زل می زنم

از دلم تا صحن تو ، پل می زنم

چون الفبای جنون از بَر کنم

از غمت چشمان خود را تر کنم

آتش عشقت به جانم می زند

تیر غم ، بر دیدگانم می زند

داغ تو ، خون در دل ما می کند

چشم هایت ، آه ! غوغا میکند

دست من دائم گدایی میکند

دست تو مشکل گشایی میکند

یا ابوفاضل ادب در نام توست

مرغ دل در آرزوی بام توست

بال و پر ده ، در قفس افتاده را

کن نگاهی از نفس افتاده را

معدن دردم که درمانم تویی

من شبم ، ماه درخشانم تویی

یا اباالفضلِ علی ، اعجاز کن

این گِره از مشکلاتم باز کن

جان زینب ، جان زهرا مادرت

حرمتِ دستِ جدا از پیکرت

یک نگه کن بر دل طوفانی ام

رحم کن بر دیده ی بارانی ام

قسمتم امشب شهادت کن عمو

روزیِ این دل ،  زیارت کن عمو





 
بروزرسانی مطلب: سه شنبه 92/8/21 3:0 عصر
<      1   2   3   4   5   >>   >
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است . آبان 92 - خون شهدا